-
انتظار
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 22:06
سرشار از احساس پاکم بهتر از این نمی شود... عشق و صفا موج می زند ! همچون دریای خروشان چگونه قدر این لحظات را بدانم؟؟؟ چگونه ریه ام را از هوای عاشقی پر کنم ؟؟! تلالو نور در آینه های کوچک نگاه منتظرانه... نگاه غمگین اشک شوق اطرافیانم همه عاشق اند به سویی می دوند اما من اینجا فقط نظاره گرم کسی در گوشه ای تنها زانوی غم به...
-
.: از فاصله ها گریزانم :.
جمعه 17 اسفندماه سال 1386 17:22
از فاصله ها گریزانم فرسنگ ها را می پیمایم به تو میرسم به تو که شب ها و روز ها به من اندیشیدی و مرا در آغوش پر مهرت نوازش دادی بوسه ای بر گونه ام زدی و مرا با گرمای و جودت گرم کردی و با چشمان پر لطفت آسمان را نگریستی و خدا را شکر کردی هم اکنون تنها مانده ام بی تو از من فقط و فقط بیشه ای بی آب وعلف مانده است بارانی از...
-
.:. سلام .:.
یکشنبه 21 بهمنماه سال 1386 20:42
سلام سلامی به وسعت دریا به وسعت تمام غم هایی که در دلم قرار داشت به وسعت نگاهت که بوسیله آن تمامشان را زدودی سلامی به قشنگی شکلات سلامی به اندازه غم عاشق سلامی به زیبایی معشوق سلامی به شور عاشق سلامی به مجنون سلامی به لیلی سلامی به زیبایی مهربانی همه ی سلامهایم را تقدیمت می کنم به تو که مهربانی عاشقی مجنونی شکلاتی و...
-
:: زندگی ::
جمعه 12 بهمنماه سال 1386 20:04
زندگی عشق واژه ایست که به زندگی جان می بخشد وآن را معطر می سازد عطری به زیبایی سرسبزی برگ گل به زیبایی عطر خوشبو گل به زیبایی در کنار تو بودن به زیبایی زنده ماندن به زیبایی زندگی کردن و ماندن و بودن زندگی زیباست اگر به آن زیبا نگریست و به آن لبخند زد خندید و با او رفیق شد باید خود را به گذرش سپرد زندگی زیباست ای زیبا...
-
خاطره { تنهای تنها }
جمعه 12 بهمنماه سال 1386 19:47
خاطره تنهای تنها در جاده ی عشق قدم می زنم بدون هیچ همسفری دلم با اوست و او از بیکران آسمانها مرا می نگرد کمکم می کند ... من تنهای تنهام خاطراتم را جستجو می کنم لحظه شیرینی نمی یابم گذشت ثانیه ها را متوجه نمی شوم انتهای جاده که فصل خزان است را می بینم قدم هایم تند تر می شود می خوام خود را به آن نیمکت شکسته که امیدی به...
-
:..شـهـر چـشـمـات..:
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 23:11
شهر چشمات هنگامی که سرت را بر می گردانی و نگاهم می کنی احساسی دارم که توان بیان آن را ندارم و قلم در دستم حرکتی ندارد و نمی توانم آن را بر تن سفید کاغذ نمایان کنم طوری نگاهت در نگاهم گره می خورد که گویی گذشت زمان را متوجه نمی شوم .این گره زمانی باز می شود که چیز دیگری را می نگری به خود می آیم و متوجه می شوم که ساعتی...
-
؟! مجهول ؟!
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 22:35
قطره قطره خونم تو وجودم داره تبدیل می شه به مروارید تو چشمام سرم مثله یک جسم سنگین می مونه فکر می کنم سنگین تر از اون تو دنیا پیدا نمی شه تو دنیایی که هیچکس هیچکس هیچکس نمی خواد باور کنه که مقصره همه در این دنیا سعی و تلاششان اینکه دیگران رو مقصر بدونن و یا اینکه دلیل و بهانه های کاذب و باور نکردنی بیارن دستهای سردمو...
-
:. وصــلــه .:
یکشنبه 30 دیماه سال 1386 22:48
وصله میشه چشماتو نبندی و تو عمق چشمام نگاه کنی و ببینی رنگ چشمام عین رنگ همون شکلات که طعم قهوه سوخته رو داشت . تلخی رو تو کامم احساس می کردم اما چون اون و از تو هدیه گرفته بودم برام شیرین تر از هرچی عسل تو دنیا بود . تلخ بود اما وقتی تو چشمای نازت نگاه می کردم و می خوردمش شیرین می شد . نگاهتو به نگاهم وصله بزن چون...
-
.:. آتش .:.
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 18:32
آتش هرکس در این دنیای فانی ارزش اشک های تو را ندارد گریه را به آن کسی هدیه کن که برایش جان می دهی نگاه کردن در خورشید چشمانت طوری صورتم را می سوزاند که اشک را به چشمانم هدیه می دهد زیباست تو را دوست داشتن زیباست جان دادن برای معشوق نگریستن به تو زیباست شیرین است اندازه یک شکلات قهوه ای همان شکلاتی که به یادگار در...